پرجگریلغتنامه دهخداپرجگری . [ پ ُ ج ِ گ َ ] (حامص مرکب ) دلاوری . دلیری : بروز معرکه این پردلی و پرجگریست که یک سواره شود پیش لشکری جرار.فرخی .
پیرزارچلغتنامه دهخداپیرزارچ . (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . واقع در 1هزارگزی خاور ساردوئیه ، سر راه فرعی ساردوئیه به راین . دارای 15 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
رزرولغتنامه دهخدارزرو. [ رِ زِرْوْ ] (فرانسوی ، اِ) اندوخته . (فرهنگ فارسی معین ) (لغات فرهنگستان ). ذخیره . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ). || یدکی . (فرهنگ فارسی معین ).