لغتنامه دهخدا
ریس . (اِ) قهر وغضب و خشم . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). || قوت و زور. (ناظم الاطباء). || ریس در کلمه ٔ «اسب ریس » مبدل ریس به معنی راه است . رجوع به اسب ریس شود. || زبردستی . || صدای گوش . || نمونه . || نقشه ٔزردوزی . (ناظم الاطباء). || ریسمان . نخ .- <span class