ریشمیلغتنامه دهخداریشمی . [ ش َ ] (ص نسبی ) ریشمینه . ابریشمین . (ازناظم الاطباء). ریشمی و ریشمینه از عالم پشمی و پشمینه . (از آنندراج ). رجوع به ریشمینه و ابریشمی شود.
رسمیلغتنامه دهخدارسمی . [ رَ ] (اِخ ) شاعر ترک معاصر احمدپاشا. او را بترکی دیوانیست . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
رسمیلغتنامه دهخدارسمی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به رسم . مقابل غیررسمی . بآیین . (یادداشت مؤلف ). || معمول و متداول که از نوع ممتاز نباشد.- لباس رسمی ؛ لباسی که در جشنها پوشند. (فرهنگ فارسی معین ).- || لباسی که طایفه ٔ نوکر در وقت رفتن بخدمت پادشاه پوشند. (یاد
ریشمینهلغتنامه دهخداریشمینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) ریشمی . ابریشمین . (ناظم الاطباء). رجوع به ابریشمینه و ریشمی شود.
الچهلغتنامه دهخداالچه . [ اَ چ َ ] (ترکی ، اِ) رجوع به الجه شود. || نوعی از پارچه ٔ ریشمی (پشمی ) الوان ، و این لفظ ترکی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
ریشمینهلغتنامه دهخداریشمینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) ریشمی . ابریشمین . (ناظم الاطباء). رجوع به ابریشمینه و ریشمی شود.
ابریشمیفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه از ابریشم بافته یا ساخته شده باشد.۲. (اسم، صفت نسبی) ابریشمفروش.۳. مانند ابریشم؛ نرم.۴. (اسم) (پزشکی) = کاپوت
ابریشمیلغتنامه دهخداابریشمی . [ اَ ش َ ] (ص نسبی ) ابریشم فروش . ابریشم تاب . ابریسمی . || از ابریشم : دستمال ابریشمی . || منسوب به ابریشم .
ابریشمیseriseousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی نوعی کرکپوش پوشیده از کرکهای بلند و خوابیده و ابریشممانند
جلای ابریشمیsilky lusterواژههای مصوب فرهنگستانجلای ابریشممانند کانیهایی که دارای ساختار رشتهای هستند