رصیعةلغتنامه دهخدارصیعة. [ رُ ص َ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی میان حاجز و معدن النقره در طریق حاج . (از معجم البلدان ).
رشحهلغتنامه دهخدارشحه . [ رَ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) رشحة. تراوش کرده و چکیده . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). چکه و قطره . (ناظم الاطباء). آب که از جایی تراوش کند و به جایی چکد.(از آنندراج ) (غیاث اللغات ). آب که از جایی بتراود.ج ، رَشَحات .
رصعةلغتنامه دهخدارصعة. [ رَ ص َ ع َ ] (ع اِ) واحد رصع. یک زنبور عسل خرد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از تاج العروس ). همانطور که در ماده ٔ «رَصَع» گفته شد مؤلف منتهی الارب و به تبع او صاحب ناظم االاطباء و آنندراج ، «نحل » را به تصحیف «نخل » خوانده و یک خرمابن ریزه معنی کرده اند که نادر
رصیعةلغتنامه دهخدارصیعة. [ رَ ع َ ] (ع اِ) گره لگام نزدیک عذار که به فلس ماند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). گره لگام . (از اقرب الموارد). || دوال بافته . ج ، رصایع. (مهذب الاسماء). حلیه ٔ مستدیر شمشیر، و بقولی هر حلقه ٔ گرد در شمشیر یا جز آن . (از اقرب الموارد).حلقه ٔ گرد که در شم