ریعناکلغتنامه دهخداریعناک . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) زمین مثمر و حاصلخیز. (ناظم الاطباء). فَقل . (منتهی الارب ).
رعنکلغتنامه دهخدارعنک . [ رَ ع َن ْ ن َ ک َ ] (ع جمله ٔ ناقص ) لغتی است در لَعَلَّک َ. (منتهی الارب ). گویند رعنک و اراده کنند لعلک ، و رَغَنَّک َ و لَعَنَّک َ نیز گفته اند. (از نشوء اللغة ص 20). رجوع به لعلک شود.
رگناکیلغتنامه دهخدارگناکی . [ رَ ] (حامص مرکب ) درشت رگی و سطبری : بصد مغاک به رگناکی و مغنده سری چکندر و گزری نیست کآن برابراو.سوزنی .
ریگناکلغتنامه دهخداریگناک . (ص مرکب ) ریگی . || جایی که دارای ریگ باشد. (ناظم الاطباء): دمث ؛ جای نرم ریگناک . نهر سهل ؛ جوی ریگناک . (منتهی الارب ). زراغن و زراغنگ ؛ زمین ریگناک . (یادداشت مؤلف ).
افقاللغتنامه دهخداافقال . [ اِ ] (ع مص ) ریعناک گردانیدن زمین و بسیار غله دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیار فقل گردیدن زمین . (از اقرب الموارد).