ریولغتنامه دهخداریو. [ وْ ] (اِ) فریب . مکر.تزویر. دغا. ریا. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از شرفنامه ٔ منیری ). مکر و حیله . (فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث اللغات ) : تو و مادرت هر دو از جنگ دیوبرون آوریدم به رای و به ریو. <p class=
ریولغتنامه دهخداریو. [ وْ ] (اِخ ) نام پسر کاوس . (ناظم الاطباء). نام پسر کیکاوس که داماد طوس بود و بر دست فرودبن سیاوش کشته شد. (برهان ) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از شرفنامه ٔ منیری ) : چو با تیغ نزدیک شد ریو نیوبه زه برنهاد آن خمانیده ش
ریولغتنامه دهخداریو. [ ی ُ ] (اِخ ) دکتر ریو، خاورشناس نامی انگلیسی و مؤلف کتابهای چندی است از آن جمله است : فهرست نسخ خطی موزه ٔ بریتانیا. رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 199 و تاریخ عصر حافظ ج 1
ریوفرهنگ فارسی عمیدمکر؛ حیله؛ فریب؛ نیرنگ: ◻︎ گر نشیند فرشتهای با دیو / وحشت آموزد و خیانت و ریو (سعدی: ۱۷۷).
روروro-ro, roll-on roll-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
رویۀ ریشهroot faceواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از رویۀ شیار که داخل ریشۀ اتصال قرار دارد متـ . پاشنه land
سبزبامgreen roof, living roof, eco-roofواژههای مصوب فرهنگستانبامی پوشیده از گیاهان که برای زیبایی و بهینهسازی مصرف انرژی طراحی میشود
ریوقسلغتنامه دهخداریوقس . [ ] (اِ) یبروح . (از مفردات ابن البیطار). مهرگیاه . رجوع به یبروح و مهرگیاه شود.
ریوحلغتنامه دهخداریوح . [ رَ ] (ع ص ) یوم ریوح ؛ روز خوش باد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). روز خوش باد و گویند روز سخت باد. (از اقرب الموارد).
ریوالغتنامه دهخداریوا. [ ری ] (اِ) پیرو. (ناظم الاطباء). || مخفف ریواس که ریباس و ریواج و ریباج نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 17). رجوع به مترادفات شود.
ریوندلغتنامه دهخداریوند. [ ری وَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 108 آبادی و 15394 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ریودلغتنامه دهخداریود. [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رَید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ رید به معنی کرانه ٔ بلند بیرون جسته از کوه . (آنندراج ). رجوع به رید شود.
ریوقسلغتنامه دهخداریوقس . [ ] (اِ) یبروح . (از مفردات ابن البیطار). مهرگیاه . رجوع به یبروح و مهرگیاه شود.
ریوحلغتنامه دهخداریوح . [ رَ ] (ع ص ) یوم ریوح ؛ روز خوش باد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). روز خوش باد و گویند روز سخت باد. (از اقرب الموارد).
ریوالغتنامه دهخداریوا. [ ری ] (اِ) پیرو. (ناظم الاطباء). || مخفف ریواس که ریباس و ریواج و ریباج نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 17). رجوع به مترادفات شود.
ریوندلغتنامه دهخداریوند. [ ری وَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 108 آبادی و 15394 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ریودلغتنامه دهخداریود. [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رَید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ رید به معنی کرانه ٔ بلند بیرون جسته از کوه . (آنندراج ). رجوع به رید شود.
تاناناریولغتنامه دهخداتاناناریو. [ وْ ] (اِخ ) نام شهر معظم جزیره ٔ ماداگاسکار افریقا و یکی از پنج شهر بزرگ ماداگاسکار و پایتخت این جزیره است که بر روی فلاتی به ارتفاع 1400 گز از سطح دریا و مشرف بر رودخانه ٔ «ایکوپا» واقع است . این شهر در قدیم مرکز قلمرو «هوا»ها ب
زریولغتنامه دهخدازریو. [ زَ ] (اِ) بمعنی وقار باشد و آن نگاهداشت نفس است از حرکات قبیحه که از قوت شهوانی ظاهر گردد. (برهان ) (آنندراج ). وقار. سنگینی . تقوا. پرهیزگاری . و نگاهداری نفس از حرکات قبیحه و شهوانی .(ناظم الاطباء). ظاهراً از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . (حاشیه ٔ برهان چ معین )
شاسریولغتنامه دهخداشاسریو. [ س ِ ی ُ ] (اِخ ) تئودور (1819 - 1865 م ). نقاش فرانسوی که در صدد برآمد سبک کلاسیک انگر را با سبک رمانتیک دولا کروا تلفیق کند. وی در 20 سپتامبر <span class="hl" dir=
شبان فریولغتنامه دهخداشبان فریو. [ ش ُ / ش َ ف َی ْوْ ] (اِ مرکب ) شبان فریب که پرنده ٔ شبان بازی ده باشد. (برهان قاطع). به معنی شبان فریب و شبان فریوک است . (از آنندراج ). رجوع به شبان فریب ، شبان فریبک و شبان فریوک شود.
ژوریولغتنامه دهخداژوریو. [ ی ُ ] (اِخ ) پیر. نام عالم کلامی پرتستانی از مردم فرانسه متولددر مِر بسال 1637 و متوفی در رتردام بسال 1713 م .