زایدرلغتنامه دهخدازایدر. [ زی دَ ] (حرف اضافه +اسم ) مخفف از ایدر. از اینجا. ز اینجا : از درخت اندر گواهی خواهد اوتو بناگه از درخت اندر بگوکان تبنگو کاندر آن دینار بودآن ستد زایدر که ناهشیار بود. رودکی .بدو گفت امروز زایدر م
جایدرلغتنامه دهخداجایدر. [ دَ ] (اِخ ) محلی است در لرستان . (مرآت البلدان ج 4 ص 135). دهی است از دهستان بالا گریوه بخش ملاوی شهرستان خرم آباد. در 15 هزارگزی جنوب ملاوی و <span class="hl" dir="
جادرلغتنامه دهخداجادر. [ ] (اِخ ) (به عبری مکان دیواردار) دور نیست که همان جدور (دوم صحیفه ٔ یوشع 12:13) باشد. (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به جدور شود.
زادگردیbirth tourismواژههای مصوب فرهنگستانسفر برای به دنیا آوردن فرزند در کشورهایی که به افراد متولد در آنها حق شهروندی داده میشود
زادگردیbirth tourismواژههای مصوب فرهنگستانسفر برای به دنیا آوردن فرزند در کشورهایی که به افراد متولد در آنها حق شهروندی داده میشود