زادیهلغتنامه دهخدازادیه . [ ی َ ] (اِخ ) زاذویه . لقب دیگر صالح بن حماد محدث است . (ریحانة الادب ج 2).
پردیس جادهکنار،پارک جادهکنارroadside parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی در کنار جاده، غالباً در فضایی روستایی، برای استراحت و تفریح گردشگران و مسافران
جودةلغتنامه دهخداجودة. [ ج َ دَ] (ع مص ) جَیِّد کردن . کار نیک کردن . || چیزی جید آوردن . || نیکو گفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تندرو گردیدن و رائع گشتن اسب . (اقرب الموارد). || یک بار تشنه شدن . || (اِ) پینکی . (منتهی الارب ).
زادویهلغتنامه دهخدازادویه . (اِخ ) از ملوک معد پس ازایاس بن قبیصة است طائی . (از مفاتیح العلوم خوارزمی ). و رجوع به زادیه شود.
زادلغتنامه دهخدازاد. (اِخ ) ابن ماهیان بن مهربن دابر الهمدانی ازملوک حیره است که پس از ایاس بن قبیصه طائی فرمانروای عرب شد و هفده سال پادشاهی نمود. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 261). و رجوع به زادیه در این لغت نامه شود.
شهرآزادیهلغتنامه دهخداشهرآزادیه . [ ش َی َ ] (اِخ ) نام شهری است که اردشیربن شیرویه پادشاه آنجا را زهر داد و بکشت و آن شهر را متصرف شد. و شهرآزاد بنظر آمده است . (جهانگیری ) (برهان ).