زاریدنلغتنامه دهخدازاریدن . [ دَ ] (مص ) ناله کردن . (آنندراج ). گریه و زاری کردن . موئیدن . گریه ٔ زار کردن : چه موئی چه نالی چه گریی چه زاری که از ناله کردن چوما بی نوالی . فرخی
زاریدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهناله و زاری کردن؛ زاری کردن؛ گریۀ زار کردن: ◻︎ سعدی اگر خاک شود همچنان / نالهٴ زاریدنش آید به گوش (سعدی۲: ۴۷۴)، ◻︎ عیبش مکنید هوشمندان / گر سوختهخرمنی بزارد (
جهشلغتنامه دهخداجهش .[ ج َ ] (ع مص ) زاریدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آماده ٔ گریستن شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آغاز کردن به گریستن . (تاج المصادر بیه
نالیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. زاریدن، زاری کردن، ضجر، مویه کردن، موییدن، ناله کردن ۲. تضرع کردن، شکایت کردن، شکوه کردن، گلایه کردن
جهشانلغتنامه دهخداجهشان . [ ج َ هََ ] (ع مص ) زاریدن . (منتهی الارب ). || آماده ٔ گریستن شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). آغاز کردن بگریستن . (المصادر زوزنی ) (تاج
جهوشلغتنامه دهخداجهوش . [ ج ُ ] (ع مص ) زاریدن . (منتهی الارب ). || آماده ٔ گریستن شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جَهْش و جهشان شود.