زامبیواژهنامه آزادمرده ی متحرک، موجود بی انگیزه، علی السویه، بی شور، تهی از احساس، آلت دست، عروسک دست دیگری،
زلم زیمبولغتنامه دهخدازلم زیمبو. [ زَ ل َ ب ُ ] (اِ) لوازم غیرمفید و بیهوده و کم فایده و خوارمایه و اندک بها که در هر خانه ٔ قدیمی یافت میشود. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). زلم زینبو. دنگ و فنگ . آلنگ دولنگ . پیرایه ها و فضولی بی تناسب و ناموزون . زینت های بسیار و بی جای زاید. زوائد افزوده ٔ بی فا
زلم زیمبودیکشنری فارسی به انگلیسیbauble, frill, frippery, gewgaw, gimcrackery, knickknack, toy, trappings, trinket, trumpery