لغتنامه دهخدا
رهبان . [رُ ] (ع اِ) پارسای ترسایان . ج ، رَهابین ، رَهابِنَة، رُهبانون . (ناظم الاطباء). فی الفارسی اصله روهبان ،مرکب معناه صاحب الزهد ثم خففوه و قالوا رهبان . (تاج العروس ). ترسکار. ظاهراً معرب از رَهبان فارسی . (یادداشت مؤلف ). زاهد ترسایان . (شرفنامه ٔ منیری ). زاهدپرهیز