زاوشلغتنامه دهخدازاوش . [ وُ ] (اِخ ) نام کوکب مشتری است . (برهان قاطع). نام ستاره ٔ مشتری است که لفظ دیگرش برجیس است . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). آقای پورداود آرد: کلمه ٔ زاوش یا زواش که در همه ٔ فرهنگها ضبط است و شعرای قدیم بمعنی مشتری استعمال کرده اند بنظر میرسد که مانند کلمات درهم و دی
زاوشفرهنگ فارسی عمید۱. از خدایان یونانیان قدیم؛ زئوس.۲. ‹زاووش، زواش، زوش› (نجوم) [قدیمی] = مشتری: ◻︎ فلک سادسست زاوش را / که دهندهست دانش و هش را (سنائی۱: ۶۹۹).
زاوشفرهنگ نامها(تلفظ: zāvoš) (یونانی) نام ستارهی مشتری ، زاوش ، مشتری ، به قولی از کلمهی یونانی زوس zeus (خدای بزرگ) مشتق باشد . + ن.ک. راوش .
جاویزلغتنامه دهخداجاویز. (اِخ ) از قرای طبس است ، قدیم النسق و آب خیز میباشد و پنجاه خانوار سکنه دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 131).
جاویزلغتنامه دهخداجاویز. (ص ، اِ) در تداول عامه ، جاکش . جاپیچ . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به جاپیچ شود. || گای روهن . (الفاظالادویه ). گاوروهن ، لیکن بدین معنی جاویزن است . رجوع به جاویزن شود.
جاویشلغتنامه دهخداجاویش . (اِخ ) خلیل بن بطرس . او راست : نجاة المکره المظلوم من اختراع العوائد والرسوم . این کتاب در 1857م . در بیروت بطبع رسیده است . (از معجم المطبوعات ).
جاویشلغتنامه دهخداجاویش . (اِخ ) سلیمان بن خلیل بن بطرس ملقب به جاویش اللبنانی که در بیروت میزیسته است . او راست کتاب : «التحفةالسنیة فی تاریخ القسطنطنیة». این کتاب در 1873 و 1887 م . در بیروت بطبع رسیده است . (از معجم المطبوع
جاویشلغتنامه دهخداجاویش . (اِخ ) عبدالعزیز. او راست کتاب : غنیةالمؤدبین فی الطرق الحدیثة للتربیة و التعلیم . این کتاب در 1321 هَ .ق . درمطبعةالشعب بطبع رسیده است . (از معجم المطبوعات ).
زاوشتلغتنامه دهخدازاوشت . [ وُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بناجو بخش بناب شهرستان مراغه . واقع در4000گزی شمال راه بناب و 3000گزی باختر راه میاندوآب به دهخوارقان . در منطقه ٔ جلگه ، معتدل و مالاریائی . سکنه ٔ آن <span class="hl"
راوشفرهنگ نامها(تلفظ: rāvaš) (یونانی) زاوش یا زواش به معنی مشتری ؛ این کلمه اصلاً یونانی میباشد و از ' زوس ' zeus (خدای بزرگ) مشتق شده است. (راوش مصحفِ زاوش میباشد) ← زاوش .
زاووشلغتنامه دهخدازاووش .(اِخ ) کوکب عطارد است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زاوش (بمعنی مشتری ). رجوع به زاوش شود.
زوشلغتنامه دهخدازوش . [ زَ وَ / وُ ] (اِخ ) بمعنی زاوش که نام ستاره ٔ مشتری باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نام یکی از سبعه ٔ سیاره است که آن را به تازی مشتری خوانند و آن را زاوش نیز گویند. (جهانگیری ).
زاودشلغتنامه دهخدازاودش . [ دُ ] (اِخ ) ستاره ٔ عطارد. (ناظم الاطباء). مصحف زاووش و زاوش است . رجوع به زاووش و زاوش در برهان قاطع چ معین و لغت نامه شود. همین کلمه بصورت زاورس هم تصحیف شده .
زاوشتلغتنامه دهخدازاوشت . [ وُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بناجو بخش بناب شهرستان مراغه . واقع در4000گزی شمال راه بناب و 3000گزی باختر راه میاندوآب به دهخوارقان . در منطقه ٔ جلگه ، معتدل و مالاریائی . سکنه ٔ آن <span class="hl"