زایدرلغتنامه دهخدازایدر. [ زی دَ ] (حرف اضافه +اسم ) مخفف از ایدر. از اینجا. ز اینجا : از درخت اندر گواهی خواهد اوتو بناگه از درخت اندر بگوکان تبنگو کاندر آن دینار بودآن ستد زایدر که ناهشیار بود. رودکی .بدو گفت امروز زایدر م
جایدرلغتنامه دهخداجایدر. [ دَ ] (اِخ ) محلی است در لرستان . (مرآت البلدان ج 4 ص 135). دهی است از دهستان بالا گریوه بخش ملاوی شهرستان خرم آباد. در 15 هزارگزی جنوب ملاوی و <span class="hl" dir="
جادرلغتنامه دهخداجادر. [ ] (اِخ ) (به عبری مکان دیواردار) دور نیست که همان جدور (دوم صحیفه ٔ یوشع 12:13) باشد. (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به جدور شود.
تبنگوفرهنگ فارسی عمیدظرفی مانندِ سبد، طبق، کیسه، یا صندوق: ◻︎ کان تبنگوی اندر او دینار بود / آن ستد زایدر که ناهشیار بود (رودکی: ۵۳۳).
ناهشیارلغتنامه دهخداناهشیار. [ هَُ ش ْ ](ص مرکب ) مغفل . ناهوشیار. غافل . بی خبر : کان تبنگو کاندر او دینار بودآن ستد زایدر که ناهشیار بود. رودکی . || مصروع . صرع زده : ز سودا و ز صفرا و تپیدن بسان مرد
پائیدنلغتنامه دهخداپائیدن . [ دَ ] (مص ) توقف کردن . ببودن . بایستادن . ماندن . درنگ کردن : ای ز همه مردمی تهی و تهک مردم نزدیک تو چرا پاید . ابوشکور (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).اگر خفته ای زود برجه ز جای وگر خود بپائی زمانی مپای .<
پذیرفتنلغتنامه دهخداپذیرفتن . [ پ َ رُ ت َ ] (مص ) پذرفتن . قبول . (تاج المصادر بیهقی ). قبول کردن . برداشتن . استقبال : خواهی اندکتر از جهان بپذیرخواهی از ری بگیرتا بحجاز. رودکی .پذیرفت ازو شهریار آنچه گفت گل رویش از تازگی برشکفت
خواستنلغتنامه دهخداخواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص ) خواهش کردن . (ناظم الاطباء). طلب کردن . طلبیدن . ابتغاء. (یادداشت مؤلف ) : مهر جویی ز من و بی مهری هده خواهی ز من و بی هده ای . رودکی .از درخت اندر