محصول فروشیcash crop, cash grainواژههای مصوب فرهنگستانمحصولی که زارعان مستقیماً و بهآسانی آن را به فروش میرسانند و به مصارف دیگر از قبیل تغذیۀ دام نمیرسد
لرزهیاب بالای چاهuphole geophone, shotpoint seis, bug 3, uphole seisواژههای مصوب فرهنگستانلرزهیاب مستقر در نزدیکی دهانۀ چال انفجار
نازیستزاییabiogenesisواژههای مصوب فرهنگستانبه وجود آمدن خودبهخودی موجود زنده از مواد بیجان متـ . زایش خودبهخودی spontaneous generation
زایشلغتنامه دهخدازایش . [ ی ِ ] (اِمص ) زائیدن . (آنندراج ) (برهان قاطع). اسم مصدر زائیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). عمل وضع حمل : ستوران هم از اول زایش آشناور باشند. (جامع الحکمتین ص 26 از دکتر معین در حاشیه ٔ برهان قاطع: زایش ).س
زایشدیکشنری فارسی به انگلیسیbearing, birth, breeding, childbearing, childbirth, generation, parturition
زایشلغتنامه دهخدازایش . [ ی ِ ] (اِمص ) زائیدن . (آنندراج ) (برهان قاطع). اسم مصدر زائیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). عمل وضع حمل : ستوران هم از اول زایش آشناور باشند. (جامع الحکمتین ص 26 از دکتر معین در حاشیه ٔ برهان قاطع: زایش ).س
فزایشلغتنامه دهخدافزایش . [ ف َ ی ِ ] (اِمص ) مقابل کاهش . افزایش . افزودن . (یادداشت بخط مؤلف ) : گرت رای به آزمایش بودهمه روزت اندر فزایش بود. فردوسی .- فزایش رسیدن ؛ زیاد شدن . افزایش یافتن . فزونی یافتن
کزایشلغتنامه دهخداکزایش . [ ک ِ / ک ُ ی ِ ] (ص ) درخورد و لایق باشد. (برهان ).لایق و درخور و در ادات به کاف فارسی آورده است . (ازانجمن آرا) (آنندراج ). درخور. لایق . سزاوار. (ناظم الاطباء). || (اِ) چوبی را نیز گویند که خر و گاو را بدان رانند و به کاف فارسی هم
اوزایشلغتنامه دهخدااوزایش . [ اَ ی ِ] (اِمص ) افزایش . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (برهان ). یعنی زیاده شدن . (برهان ). رجوع به افزایش شود.
افزایشلغتنامه دهخداافزایش . [ اَ ی ِ ] (اِمص ) زیادتی شدن . (هفت قلزم ). یعنی زیاده شدن و نمودن و اوزایش نیز گویند. (از مجمع الفرس ). افزودن . (منتهی الارب ). عمل افزودن شدن و عمل افزون کردن . (فرهنگ فارسی معین ). مصدر دوم افزودن . اسم از افزودن . حاصل مصدر افزودن و فزودن . عمل افزودن . مصدر دی