زبان برگشادنلغتنامه دهخدازبان برگشادن . [ زَ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) لب به سخن باز کردن . آغاز سخن کردن : دل قارن آزرده گشت از قبادمیان دلیران زبان برگشاد. فردوسی .زبان برگشاد اردشیر جو
زبان برکشیدنلغتنامه دهخدازبان برکشیدن . [ زَ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) عبارت از آن است که حیوان از شدت تشنگی یا گرمی زبان خود را از دهان بیرون می آورد. (خلاصه ٔ بهارعجم ).
زبانگویش اصفهانی تکیه ای: zebun طاری: ozmun طامه ای: ozon طرقی: ozmun کشه ای: ozmun نطنزی: zobon / uzon
زبانلغتنامه دهخدازبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) ابن قائد مصری . محدثی است فاضل نیکو و ضعیف . از سهل بن معاذ روایت کند و لیث و ابن لهیعة از او نقل حدیث کرده اند. زبان در 155 هَ . ق .
زبان برگشادنلغتنامه دهخدازبان برگشادن . [ زَ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) لب به سخن باز کردن . آغاز سخن کردن : دل قارن آزرده گشت از قبادمیان دلیران زبان برگشاد. فردوسی .زبان برگشاد اردشیر جو
زبان برکشیدنلغتنامه دهخدازبان برکشیدن . [ زَ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) عبارت از آن است که حیوان از شدت تشنگی یا گرمی زبان خود را از دهان بیرون می آورد. (خلاصه ٔ بهارعجم ).
زبان برگشودنلغتنامه دهخدازبان برگشودن . [ زَ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) زبان برگشادن . آغاز سخن کردن : ز سرتیزی آن آهنین دل که بودبعیب پریرخ زبان برگشود.سعدی (بوستان ).
زبان بگشادنلغتنامه دهخدازبان بگشادن . [ زَ ب ُ گ ُ / ب ُ دَ ] (مص مرکب ) زبان بگشودن .زبان برگشادن . سخن گفتن . آغاز سخن کردن : و عالم بدین تهنیت زبان بگشاد. (سند بادنامه ص 14).
زبان برآوردنلغتنامه دهخدازبان برآوردن . [ زَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از آن است که حیوان از شدت تشنگی زبان خود را از دهان برمی آورد. (از بهار عجم ) (ارمغان آصفی ) (آنندراج ). لَقلَق