زبان برلغتنامه دهخدازبان بر. [ زَ ب ُ ] (نف مرکب ) کنایه از خاموش کردن مدعی است بدلائل و جوابی که دیگر حرف نمیتواند زند. (برهان قاطع). جوابی که خصم راساکت و خاموش گرداند. (انجمن آر
زبان برفرهنگ انتشارات معین( ~. بُ) 1 - (ص فا.) کنایه از: عطا، بخشش (که به وسیلة آن زبان طعن را قطع کنند.) 2 - (اِمص .) کنایه از: خاموش کردن مدعی به دلایلی که دیگر نتواند سخن گوید.
زبان برفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. برهان و دلیل قاطع که مدعی را خاموش سازد و دیگر چیزی نگوید.۲. جوابی که زبان طرف را کوتاه کند و دیگر حرف نزند.۳. ویژگی عطا و بخششی که زبان خصم یا مدعی و شاکی ر
زبان بر خود بستنلغتنامه دهخدازبان بر خود بستن . [ زَ ب َ خوَد / خُدْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) از حرف دیگران درباره ٔ خود جلوگیری کردن . مانع بدزبانی و غیبت دیگران شدن : پس کار خویش آنکه آگه نشس
زبان بر زبان داشتنلغتنامه دهخدازبان بر زبان داشتن . [ زَ ب َزَ ت َ ] (مص مرکب ) مرادف زبان در ته زبان داشتن . برگفته ای ثابت نبودن و هر دم چیزی گفتن . (آنندراج ).
درلغتنامه دهخدادر. [ دَ ] (اِ) باب . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). آنچه از قطعات تخته یا از صفحات آهن و غیره سازند مربع مستطیل به قامت آدمی یا خردتر یا بلندتر و به پهنای گز
گشادنلغتنامه دهخداگشادن . [ گ ُ دَ] (مص ) پهلوی ویشاتن ، سانسکریت وی -سا (آزاد کردن ،باز کردن ). در پهلوی ویشات ، ظاهراً از وی -شا ، سانسکریت وی + شا (باز کردن ،آزاد کردن ) (= ها
ابوعلیلغتنامه دهخداابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن محمد میکالی . ملقب بسیدالکفاة و معروف بامیر حسنک میکال . آخرین وزیر محمودبن سبکتکین . او بمبادی صبا در ملازمت سلطان محمود بسر
دعویلغتنامه دهخدادعوی . [ دَع ْ ] (ع ، اِمص ، اِ) ممال از دَعْوی ̍. ادعا. (ناظم الاطباء). دعوی را غالباً مقارن با معنی می آرند. (یادداشت مرحوم دهخدا). دعوی مقابل معنی ، یعنی حقی
لافلغتنامه دهخدالاف . (اِ) اسم از لافیدن . خودستائی به دروغ . به تازی صلف بود و به پارسی خویشتن ستودن . (لغت نامه ٔ اسدی ). صَلف . (دهار).تصلّف . دعوی باطل . گزاف . (دهار). تیه