زبانگویش اصفهانی تکیه ای: zebun طاری: ozmun طامه ای: ozon طرقی: ozmun کشه ای: ozmun نطنزی: zobon / uzon
زبانلغتنامه دهخدازبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) ابن قائد مصری . محدثی است فاضل نیکو و ضعیف . از سهل بن معاذ روایت کند و لیث و ابن لهیعة از او نقل حدیث کرده اند. زبان در 155 هَ . ق .
زبانلغتنامه دهخدازبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) پدر محمدبن زبان راوی است . (از قاموس ) (تاج العروس ) (منتهی الارب ). رجوع به محمدبن زبان شود.
سیستانیلغتنامه دهخداسیستانی . (ص نسبی ) منسوب به سیستان . اهل سیستان . || یکی از لهجه های مهم ایرانی است که مردم سیستان بدان تکلم کنند. فرهنگ نویسان آنرا یکی از چهار زبان متروک پار
اوستائیلغتنامه دهخدااوستائی . [ اَ وِ ](اِخ ) منسوب به اوستا (زبان ...). از زبانهای هندواروپائی ایران که اوستا کتاب مقدس زرتشتیان به آن نوشته شده . اوستایی به احتمال قوی از زبانهای
ایرانیلغتنامه دهخداایرانی .(ص نسبی ، اِ) هر چیز که وابسته به ایران باشد. اهل ایران . تابع ایران . (فرهنگ فارسی معین ) : از ایرانیان بد تهم کینه خواه دلیر و ستنبه بهر کینه گاه . فر
زاوللغتنامه دهخدازاول . [ وُ ] (اِخ ) یکی از جمله ٔ هفت زبان فارسی باشد که آن را زاولی میگفته اند و اکنون متروک است . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به زاولی شود.
دریلغتنامه دهخدادری .[ دَ ] (اِخ ) (زبان ...) زبان فارسی رسمی معمول امروزه . (یادداشت مرحوم دهخدا). زبان فارسی که نوشتن و سرودن بدان پس از اسلام در ایران رواج و رسمیت یافت .در