زبدةلغتنامه دهخدازبدة. [ زَ دَ ] (ع اِ) لغتی است در زباد. رجوع به دزی ذیل «زبده » و «زباد» و زباد در این لغت نامه شود.
زبدةلغتنامه دهخدازبدة. [ زُ دَ ] (اِخ ) دختر حارث . (منتهی الارب ). خواهر بشر حافی است او میگفت : گرانتر چیزی بنده را گناه است و آسان تر و سبک تر چیزی توبه . چرا این گران تر را با آن ارزانتر بدل نکنند. از زنان عابد و زاهد بغداد در قرن سوم . (اعلام النساء عمررضا کحاله ).
زبدةلغتنامه دهخدازبدة. [ زُ دَ ] (اِخ ) شهری است در روم از فتوحات ابوعبیده ٔ جراح . (از معجم البلدان ). از شهرهای ترکیه (روم قدیم ) که بدست ابوعبیده ٔ جراح گشایش یافت ونام آن در کتب فتوح آمده . (از قاموس الاعلام ترکی ).
زبدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. برگزیده، صفی، گزیده، منتخب ۲. سرآمد، ممتاز ۳. خلاصه، مجمل، مختصر ۴. جوهر، خالص