زرابیلغتنامه دهخدازرابی . [ زَ بی ی ] (ع اِ) بالشچه ها و گستردنی ها وهرچه که گسترده و تکیه بر آن کرده شود واحد آن زِربی (زُربی ) است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و فی اللسان : «الواحد من کل ذلک زَربِیّة» و منه فی القرآن : «و زرابی مبثوثة». (قرآن 16/
زیرآبیلغتنامه دهخدازیرآبی . (ص نسبی ) زیرآبکی . (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
جرابیلغتنامه دهخداجرابی . [ ج ِ ] (اِخ )اسماعیل بن یعقوب بن ابراهیم بن احمدبن عیسی بزاز، معروف به ابن الجراب و مکنی به ابوالقاسم . وی از ابراهیم حربی استماع حدیث کرد و ابومحمد عبدالرحمن بن عمر نحاس و جز او از وی روایت دارند. او در پنجشنبه پنجم رمضان بسال 345 ه
جرابیلغتنامه دهخداجرابی . [ ج ِ ] (ص نسبی ) منسوب به جراب . لقب یکی از اجداد کسانی است که به این نسبت معروف هستند. (از لباب الانساب ).
زربیلغتنامه دهخدازربی . [ زِ / زَ بی ی ] (ع اِ) بالشچه و گستردنی و هرچه که گسترده و تکیه بر آن کرده شود. ج ، زرابی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زرابی شود.
زربیةلغتنامه دهخدازربیة. [ زَ بی ی َ ] (ع اِ) افراد متلون ، که چون بر امراء وارد شوند هر چیز که از خیر و شر بشنوند تصدیق کنند و بهمین جهت (از جهت تلون ) آنها را زربیة نامند و واحد آن زرابی است . حدیث : ویل للزربیة. (از اقرب الموارد). و رجوع به زرابی شود.
مبثوثةلغتنامه دهخدامبثوثة. [ م َ ث َ ] (ع ص ) پراکنده و پریشان . (آنندراج ) (غیاث ). مؤنث مبثوث ، گسترده . ج ، مبثوثات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و زرابی مبثوثة. (قرآن 16/88). و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || چیز فاش شده . ج ، مبثوثات
مبثوثلغتنامه دهخدامبثوث . [ م َ ](ع ص ) پراکنده و گسترده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پراکنده و گسترده شده . (ناظم الاطباء). پراکنده . (مهذب الاسماء). گسترده و پراکنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یوم یکون الناس کالفراش المبثوث . (قرآن /101