زرافاتلغتنامه دهخدازرافات . [ زَ ] (ع اِ) ج ِ زَرافة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به زرافة شود.
زرافاتلغتنامه دهخدازرافات . [ زَرْ را ] (ع اِ) چوبی که در سر آن رسن بندند و در طرف دیگر دلو و مانند آن بسته بدان آب پاشی نمایند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). منازفی که آب بدانها کشند کشت را و آنچه بدان ماند. (از اقرب الموارد).
جرافضلغتنامه دهخداجرافض . [ ج ُ ف ِ ] (ع ص ) گران جسم . سست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ).
ظرافتلغتنامه دهخداظرافت . [ ظَ ف َ ] (ع اِمص ) زیرکی . تیزدل شدن . زیرک شدن . || ماهر گردیدن . || ظرف . رجوع به ظرف شود. || چابکی . || سبکروحی . || سبکروح شدن . خوش طبعی . مزاح : درویشی به مقامی درآمد که صاحب آن بقعه کریم النفس بود، طایفه ای اهل فضل و بلاغت در صحبت او ه
ظرافتدیکشنری فارسی به انگلیسیdelicacy, delicateness, elegance, finesse, grace, gracefulness, niceness, nicety, precision, refinement, sensitiveness, subtlety
زرافةلغتنامه دهخدازرافة. [ زَ ف َ / زَرْ را ف َ ] (ع اِ) جماعت مردم یا ده کس از ایشان . ج ، زرافات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || ده یا بیست تن از مردم . (از اقرب الموارد).