زردرنگلغتنامه دهخدازردرنگ . [ زَ رَ ] (ص مرکب ) زرد و مایل به زردی . (ناظم الاطباء). آنچه به رنگ زرد باشد. زردفام . (فرهنگ فارسی معین ). || خجل . شرمنده . (ناظم الاطباء). رجوع به زرد و دیگر ترکیبهای آن شود.
زردپرهایانEmberizidaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ گنجشکسانان در اندازههای متفاوت که جنس نر آنها غالباً بزرگتر از ماده است و منقار مخروطی دارد
زردرنگلغتنامه دهخدازردرنگ . [ زَ رَ ] (ص مرکب ) زرد و مایل به زردی . (ناظم الاطباء). آنچه به رنگ زرد باشد. زردفام . (فرهنگ فارسی معین ). || خجل . شرمنده . (ناظم الاطباء). رجوع به زرد و دیگر ترکیبهای آن شود.
زردرنگلغتنامه دهخدازردرنگ . [ زَ رَ ] (ص مرکب ) زرد و مایل به زردی . (ناظم الاطباء). آنچه به رنگ زرد باشد. زردفام . (فرهنگ فارسی معین ). || خجل . شرمنده . (ناظم الاطباء). رجوع به زرد و دیگر ترکیبهای آن شود.