لغتنامه دهخدا
زرم . [ زَ ] (اِ) پیر فرتوت را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ). و در مؤید زربان (به بای موحده ) گفته . (فرهنگ رشیدی ). پیر بود. (اوبهی ). پهلوی «زرمان » (پیری ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : انگست چو زرمان تهی از عشق گران است