زعبانلغتنامه دهخدازعبان . [ زُ ] (اِخ ) نام جد محمدبن نعمةبن محمودبن زعبان که شاعری است متأخر. (منتهی الارب ).
زهبانserving 2واژههای مصوب فرهنگستانپوششی که برای جلوگیری از سایش و رفتگی زه در سوفارگاه به دور آن میپیچند
گزگاوبانلغتنامه دهخداگزگاوبان . [ گ ِ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان هشیوار بخش داراب شهرستان فسا، واقع در 9000گزی جنوب خاور داراب . دارای 15 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
زبان بی زبانلغتنامه دهخدازبان بی زبان . [ زَ ن ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قلم . (ناظم الاطباء). || زبان گنگ .(ناظم الاطباء). || زبان حیوانات . (ناظم الاطباء). || بیان گنگانه . (ناظم الاطباء).
زبان به زبان مالیدنلغتنامه دهخدازبان به زبان مالیدن . [ زَ ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) با ترس و تردد، گنگ و غیر صریح سخن گفتن .
زبان بر زبان داشتنلغتنامه دهخدازبان بر زبان داشتن . [ زَ ب َزَ ت َ ] (مص مرکب ) مرادف زبان در ته زبان داشتن . برگفته ای ثابت نبودن و هر دم چیزی گفتن . (آنندراج ).