زعنلغتنامه دهخدازعن . [ زَ ] (ع مص ) میل کردن بسوی چیزی : زعن الیه ؛ میل کرد به سوی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مفصل زینیsaddle jointواژههای مصوب فرهنگستاننوعـی مفصل زلالهای که شبیه به زین است و امکان حرکت در جهات مختلف را امکانپذیر میسازد، مانند مفصل پایۀ شست
جهنلغتنامه دهخداجهن . [ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) نام پسر چهارم افراسیاب پادشاه ترکستان . (فرهنگ شاهنامه ) : چو از جهن بشنید پیغام شاه همی کرد چندان بدو در نگاه . فردوسی .جهن پس از فتح کنگ دژ و بیکن به د
جهنلغتنامه دهخداجهن . [ ج ُ ] (ع اِ) مسیر دریا مقدار پرتاب تیر که بدشت نرسیده باشد، و آنکه بدشت متصل شده باشد آنرا شِعْب میگویند. (منتهی الارب ). الزربة فی البحر غیرمتصلة بالبر مقدار غلوة فاذا اتصلت الی البر فهی شعب . (اقرب الموارد).
جهنلغتنامه دهخداجهن .[ ج َ ] (ع اِمص ) درشتی روی و ترشی آن . (منتهی الارب )(ذیل اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || (ص ) درشت روی . (ذیل اقرب الموارد) (از لسان العرب ).
زعنفةلغتنامه دهخدازعنفة. [ زَ ن َ ف َ ] (ع مص ) زینت دادن عروس و آراسته کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زعنفةلغتنامه دهخدازعنفة.[ زَ / زِ ن َ / ن ِ ف َ ] (ع ص ، اِ) کوتاه بالا از مرد و زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوتاه دست و ساقها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پره ٔ شنای ما
رام گردیدنلغتنامه دهخدارام گردیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رام شدن . رام گشتن . تسلیم شدن . ساکت شدن . فرمانبردار شدن : اذلیلاء؛ خوار و رام گردیدن . تدنیح ؛ رام گردیدن . تدنیخ ؛ رام گردیدن . درقله ؛ رام و فرمانبردار گردیدن کسی را. دنوخ ؛ رام و نرم گردیدن . دوخ ؛ رام گردیدن . ذِل ؛ رام گردیدن . رام ؛
زعنفةلغتنامه دهخدازعنفة. [ زَ ن َ ف َ ] (ع مص ) زینت دادن عروس و آراسته کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زعنفةلغتنامه دهخدازعنفة.[ زَ / زِ ن َ / ن ِ ف َ ] (ع ص ، اِ) کوتاه بالا از مرد و زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوتاه دست و ساقها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پره ٔ شنای ما