زغریلغتنامه دهخدازغری . [ زَ / زُ ری ی َ ] (ع اِ) زغری الوادی ؛ ثمر و فایده ٔ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نوعی از خرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
جغریلغتنامه دهخداجغری . [ ج َ ](اِخ ) داودبن میکائیل بن سلجوق پدر الب ارسلان و برادرطغرل بیک سلجوقی . چغری . چغربیک . جغربیک . رجوع به ابوسلیمان و جغربیک و چغربیک و چغری بک شود : مر طغرل ترکمان و جغری رابا تخت نبود و با مهی کاری .ناصرخسرو.
جغریلغتنامه دهخداجغری . [ ] (اِخ ) شیخ بن محمد علوی . او راست : کنزالبراهین الکسبیة و الاسرار الوهبیة الغیبیة لسادات مشایخ الطریقة العلویة الحسینیة و الشعیبیة. مؤلف در سال 1199 هَ . ق . از جمع کتاب فراغت حاصل کرد و کتابش در 1281</s
جغریلغتنامه دهخداجغری . [ ج ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادگان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 43هزارگزی شمال خاوری مشهد و 2هزارگزی باختر تبادگان . در دره واقع شده و هوای آن معتدل است . 697</span
جغری بیکلغتنامه دهخداجغری بیک . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) جغری . چغری . جغربیک . چغری بیک . رجوع به جغری و چغری بیک شود.
زغریماشلغتنامه دهخدازغریماش . [ زَ ] (اِ) زغراش . (ناظم الاطباء). خرده ریزه های پوستین که بدور اندازند : چو پوست قاقم و سنجاب خسروان پوشندچو قیمت آرد آن جایگاه ، زغریماش .؟ (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زغریماشلغتنامه دهخدازغریماش . [ زَ ] (اِ) زغراش . (ناظم الاطباء). خرده ریزه های پوستین که بدور اندازند : چو پوست قاقم و سنجاب خسروان پوشندچو قیمت آرد آن جایگاه ، زغریماش .؟ (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).