زفلجلغتنامه دهخدازفلج . [ زَ ل َ ] (اِ) آغاز کار. (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 2 ص 30). رجوع به فلخ شود.
فلنجلغتنامه دهخدافلنج . [ ف َ ل َ / ف َن َ ] (اِ) حلقه ٔ در و قفل در. (یادداشت مؤلف ). این کلمه بصورت «فلج ». «فلخ »، «زفلج » در نسخ فرهنگ اسدی ضبط شده است و صورت صحیح آن معلوم نشد : در به فلنج کرده بودم استواروز کلیدانه فروهش