زمالقلغتنامه دهخدازمالق . [ زُ ل ِ ] (ع ص ) زُمَلِق . (منتهی الارب ). کسی که پیش از دخول انزال کند. (ناظم الاطباء). رجوع به زملق شود.
جمالکلغتنامه دهخداجمالک . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه واقع در 6هزارگزی خاور نوبران و 2هزارگزی راه نوبران به ساوه . این ده سردسیر است . سکنه ٔ آن 693 تن . آب
زملقلغتنامه دهخدازملق . [ زُ م َ ل ِ / زُم ْ م َ ل ِ ] (ع ص ) آنکه پیش از مجامعت انزال افتدش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زُمالِق . (منتهی الارب ). رجوع به تاج العروس ج 6 ص 383
زملقیلغتنامه دهخدازملقی . [ زِ م ِ ] (ص نسبی ) منسوب است زِملِق که قریه ای است به بخارا. (از انساب سمعانی ) (از لباب الانساب ).
زملقیلغتنامه دهخدازملقی . [ زُ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به زُمُلق که قریه ای است در نزدیکی سنج که فعلاً خراب شده است . (از انساب سمعانی ) (از لباب الانساب ).
زملقلغتنامه دهخدازملق . [ زُ م َ ل ِ / زُم ْ م َ ل ِ ] (ع ص ) آنکه پیش از مجامعت انزال افتدش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زُمالِق . (منتهی الارب ). رجوع به تاج العروس ج 6 ص 383