زمونیلغتنامه دهخدازمونی . [ زَ ] (اِ) خانه که در زمین سازند جهت سکونت در موسم زمستان . (آنندراج ). غار و مرداب و زیرزمین . (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 41 شود.
جمانیلغتنامه دهخداجمانی . [ ج َ ] (اِ) ساقی را گویند، و با جیم فارسی (چمانی ) هم آمده است . (برهان ).
جمانیلغتنامه دهخداجمانی . [ ج ُم ْ ما نی ی ] (اِخ ) از دانشمندان و ادیبان است . ابن شهرآشوب در مناقب اشعار بسیاری در ابواب متفرقه از او نقل کرده و سید مرتضی (متوفی 436 هَ . ق .) در کتاب مشفی قصیده ای 17بیتی از او آورده است که
جمانیلغتنامه دهخداجمانی . [ ج ُم ْ ما نی ی ] (ع ص نسبی ) آنکه موهای سرش انبوه و دراز باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و این منسوب است به جُمَّة برخلاف قیاس . (اقرب الموارد).
جمانیلغتنامه دهخداجمانی . [ ج ُم ْ مانی ی ] (اِخ ) هذیل بن ابراهیم . از محدثان است . وی از عثمان بن عبدالرحمان و قاضی روایت کند و از او ابویعلی موصلی روایت دارد. او را صاحب الجمه نیز گویند. (لباب الانساب ).