جمرلغتنامه دهخداجمر. [ ] (اِخ ) از مزارع قم است که از نهر مزرعه ٔ کمیدان مشروب میشود. (مرآت البلدان ج 4 ص 266).
جمرلغتنامه دهخداجمر. [ ج َ ] (ع مص ) گردآمدن . (منتهی الارب ). گرد آمدن و بهم پیوستن . (از اقرب الموارد). || جستن در قید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خدرک آتش دادن بکسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دور و یکسو کردن کسی را. (منتهی الارب ). || نیازمند کردن به پیوستن . جمرالامر ا
جمیرلغتنامه دهخداجمیر. [ ج َ ] (ع اِ) جمعشدنگاه مردم . (منتهی الارب ). محل اجتماع مردم . (از اقرب الموارد).- ابناجمیر ؛ شب و روز. (منتهی الارب ).- ابن جمیر ؛ شب تاریک . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). هلال شبی که درآن شب هلال پنهان گرد
زمرلغتنامه دهخدازمر. [ زِم ْ م ِ ] (ع ص ) سخت . درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زمیرلغتنامه دهخدازمیر. [ زَ ] (ع ص ، اِ) کوتاه بالا. || کودک خوبروی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زمیرلغتنامه دهخدازمیر. [ زَ ] (ع ص ) غناء زمیر؛ سرود نیکو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زمیرلغتنامه دهخدازمیر. [ زَ ] (ع مص ) مصدر زمر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). (از اقرب الموارد). رجوع به زمر شود.
راست بودنلغتنامه دهخداراست بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) مقابل کج بودن و خم بودن . مستقیم بودن . استقامت داشتن : از کجی افتی به کم و کاستی از همه غم رستی اگر راستی . نظامی . || مساوی بودن ؛ برابر بودن : ازجعفر صادق (ع
یولافلغتنامه دهخدایولاف . (اِ) (اصطلاح گیاه شناسی ) قسمی از غلات . دوسر. (یادداشت مؤلف ). گیاهی است از تیره ٔ گندمیان که در حدود 80 نوع از آن شناخته شده است و همگی در نقاط سردسیر و مرطوب می رویند. سنبله های این گیاه کم گل است به طوری که هر سنبله بین دو تا چها
زجللغتنامه دهخدازجل . [ زَ ج َ ] (ع اِ) بازی . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة). بازی و لعب . (ناظم الاطباء). || آواز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). صوت و آواز. (ناظم الاطباء). || غوغا. (ترجمه ٔ قاموس ): موکب زجل ؛ موکبی که با سر و صدا و غوغا همراه باشد. (از محیط المحیط) <s
تزميردیکشنری عربی به فارسیصداي خوک ياگراز , صداي غاز وحشي يا بوق ماشين وامثال ان , صداي تيزشيپور وبوق ياسوت , بطور منقطع شيپور زدن