سکوی زمینی جمعآوری اطلاعات، سکوی زمینی جمعآوریground collection platformواژههای مصوب فرهنگستان← سکوی ثابت جمعآوری اطلاعات
زمنیلغتنامه دهخدازمنی . [ زَ نا ] (ع ص ، اِ) ج ِ زمین . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). و رجوع به زمین (بر جای مانده ) شود.
زمینیلغتنامه دهخدازمینی . [ زَ ] (اِخ ) دهی از بخش قشم است که در شهرستان بندرعباس واقع است و 224 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 89).
زمینیلغتنامه دهخدازمینی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زمین . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء) : زمینی به اصل آسمانی به فرع . نظامی (از آنندراج ). || خاکی . ترابی . ارضی . (ناظم الاطباء). ارضی . (از فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت
زمینیلغتنامه دهخدازمینی . [ زَ ] (اِخ ) دهی از بخش قشم است که در شهرستان بندرعباس واقع است و 224 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 89).
زمینیلغتنامه دهخدازمینی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زمین . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء) : زمینی به اصل آسمانی به فرع . نظامی (از آنندراج ). || خاکی . ترابی . ارضی . (ناظم الاطباء). ارضی . (از فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت
زمینیفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به زمین.۲. ساکن کُرۀ زمین.۳. [مقابلِ درختی] آنچه رو یا زیر زمین کشت میشود: سیب زمینی.
زمینیدیکشنری فارسی به انگلیسیearthbound, earthly, earthy, geo-, ground, overland, planetary, terrestrial
زمینیلغتنامه دهخدازمینی . [ زَ ] (اِخ ) دهی از بخش قشم است که در شهرستان بندرعباس واقع است و 224 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 89).
زمینیلغتنامه دهخدازمینی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زمین . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء) : زمینی به اصل آسمانی به فرع . نظامی (از آنندراج ). || خاکی . ترابی . ارضی . (ناظم الاطباء). ارضی . (از فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت
سیب زمینیلغتنامه دهخداسیب زمینی . [زَ ] (اِ مرکب ) گیاهی است از تیره ٔ بادنجانیان که دارای برگهای مرکب و بریده و گلهای سفید یا بنفش است . میوه ٔ آن کوچک ، کروی ، قرمز، سته و سمی است ؛ ولی دارای ساقه های زیرزمینی خوراکی است که حاوی اندوخته ٔ نشاسته ٔ فراوان است گلهایش پنج قسمتی (<span class="hl" di
زیرزمینیلغتنامه دهخدازیرزمینی . [ زی زَ ] (ص نسبی ) تحت الارضی : اشیاء زیرزمینی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منسوب به زیر زمین . (فرهنگ فارسی معین ) : در روی زمین ز سگ دوان تروز زیرزمینیان نهان تر. نظامی .- ترن زیرزمین
مغرب زمینیلغتنامه دهخدامغرب زمینی . [ م َ رِ زَ ] (ص نسبی ) اهل مغرب زمین . از مردم مغرب زمین . مقابل مشرق زمینی . و رجوع به مغرب زمین شود.