زناشوئیلغتنامه دهخدازناشوئی . [ زَ ] (حامص مرکب ) مباشرت . انعقاد نکاح . محبت و آمیزش و وصال . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). ازدواج . نکاح . (ناظم الاطباء). همسر گرفتن . ازدواج . (فرهنگ فارسی معین ). ازدواج . نکاح . علقه و رابطه ٔ زوجیت . مزاوجت . تزویج . زواج . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زناشو
قباله ٔ زناشوئیلغتنامه دهخداقباله ٔ زناشوئی . [ ق َ ل َ / ل ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عقدنامه . (ناظم الاطباء). رجوع به قباله شود.
رَّفَثُفرهنگ واژگان قرآنبه معناي تصريح به هر سخن زشتي است که تنها در بستر زناشوئي به زبان ميآيد ، و در غير آن مورد گفتنش نفرتآور و قبيح است ، ليکن در اينجا به معناي آن الفاظ نيست بلکه کنايه است از عمل زناشوئي ، و اين از ادب قرآن کريم است
جشن زفافلغتنامه دهخداجشن زفاف . [ ج َن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جشن عروسی . جشن زناشوئی . جشن ازدواج . جشنی که برای زفاف و زناشوئی بر پا می کنند. جشنی که در شب عروسی بر پا می کنند. مجلس سور و شادمانی که برای زناشوئی ترتیب میدهند. رجوع به جشن عروسی ... ذیل ماده ٔ جشن در همین لغت نامه شود.<b
تَمَسُّوهُنَّفرهنگ واژگان قرآنکه با آن زنان آميزش کنيد (کلمه مس که در لغت به معناي تماس گرفتن دو چيز با يکديگر است و در اينجا کنايه است از عمل زناشوئي )
مستنکحلغتنامه دهخدامستنکح . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) عقد زناشوئی بندنده . (از منتهی الارب ). رجوع به استنکاح شود.
قباله ٔ زناشوئیلغتنامه دهخداقباله ٔ زناشوئی . [ ق َ ل َ / ل ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عقدنامه . (ناظم الاطباء). رجوع به قباله شود.