زنجبلغتنامه دهخدازنجب . [ زُ ج ُ ] (ع اِ) کمربند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زنجبان شود.
زنجابلغتنامه دهخدازنجاب . [ ] (ص مرکب ) (اصطلاح بنایان ) اشباع شده ٔ به آب . آجری زنجاب : زنجاب شدن آجر؛ آب بسیار خوردن آجر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زنجابلغتنامه دهخدازنجاب . [ زُ / زِ ] (اِ مرکب ) زُنج درخت که هنوز سفت و منجمد نشده . رجوع به زنج شود. || ترشحات کم و بیش چسبناک و آب شکل خارج شده از زخمهای جلدی ملتهب . (فرهنگ فارسی معین ).
زنجابلغتنامه دهخدازنجاب . [زِ / زَ ] (اِ) بمعنی سنجاب که جانوری است و از پوست آن پوستین کنند و همان پوست را هم سنجاب گویند. (آنندراج ). سنجاب . (ناظم الاطباء). رجوع به سنجاب شود.
زنجابفرهنگ فارسی عمید۱. زنج درخت که سفت نشده باشد.۲. هر مایعی که شبیه لعاب زنج و چسبناک باشد.۳. (پزشکی) ترشح بعضی از زخمهای پوستی.
زنجابفرهنگ فارسی معین(زُ یا زِ) (اِمر.) = زنج آب : 1 - زنج درخت که هنوز سفت و منجمد نشده . 2 - ترشحات کم و بیش چسبناک و آب شکل خارج شده از زخم های جلدی ملتهب .
زنجبانلغتنامه دهخدازنجبان . [ زُ ج ُ / زَ ج ُ ] (ع اِ) کمربند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زنجب شود.
زنجبةلغتنامه دهخدازنجبة. [ زَج َ ب َ ] (ع اِ) بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زنجبیلةلغتنامه دهخدازنجبیلة. [ زَ ج َ ل َ ] (ع اِ) گیاهی است و آن را فتائل الرهبان نامند، لغت مصری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
زنجبیللغتنامه دهخدازنجبیل . [ زَ ج َ ] (اِخ ) چشمه ای است در بهشت . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و یسقون فیها کأساً کان مزاجها زنجبیلا. (قرآن 17/76).
زنجبانلغتنامه دهخدازنجبان . [ زُ ج ُ / زَ ج ُ ] (ع اِ) کمربند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زنجب شود.
زنجبةلغتنامه دهخدازنجبة. [ زَج َ ب َ ] (ع اِ) بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زنجبیلةلغتنامه دهخدازنجبیلة. [ زَ ج َ ل َ ] (ع اِ) گیاهی است و آن را فتائل الرهبان نامند، لغت مصری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
زنجبیللغتنامه دهخدازنجبیل . [ زَ ج َ ] (اِخ ) چشمه ای است در بهشت . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و یسقون فیها کأساً کان مزاجها زنجبیلا. (قرآن 17/76).