زنماءلغتنامه دهخدازنماء. [ زَ ] (ع ص ) مؤنث ازنم . شتر زنمه دار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به زنمة شود.
جانمای بارگُنجbay planواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که محل استقرار بارگُنجها را با استفاده از سه مؤلفۀ بند و ردیف و طبقه نشان میدهد
جانمایی صفحهکلیدkeyboard layoutواژههای مصوب فرهنگستانتعیین جایگاه کلید حروف و نشانهها روی صفحهکلید
ازنملغتنامه دهخداازنم . [ اَ ن َ ] (ع ص ) بعیرٌ ازنم ؛ شتر زنمه دار، یعنی آنکه پاره ای از گوش او بریده معلق گذارند و این کار با شتران نجیب کنند. مؤنث : زَنْماء. (منتهی الارب ).