لغتنامه دهخدا
جنوح . [ ج ُ ] (ع مص ) بگشتن . (المصادر زوزنی ). میل کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || میل دادن . لازم و متعدی استعمال شود. (منتهی الارب ). || پیش آمدن شب بتاریکی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || جنوح طایر و شمس ؛ نزدیک زمین شدن مرغ برای نشستن و خورشید برای غروب