مفصل زینیsaddle jointواژههای مصوب فرهنگستاننوعـی مفصل زلالهای که شبیه به زین است و امکان حرکت در جهات مختلف را امکانپذیر میسازد، مانند مفصل پایۀ شست
Bellدیکشنری انگلیسی به فارسیبل، ناقوس، سرستون، زنگ زنگوله، زنگ اویختن به، دارای زنگ کردن، کم کم پهن شدن
bellsدیکشنری انگلیسی به فارسیزنگ ها، ناقوس، سرستون، زنگ زنگوله، زنگ اویختن به، دارای زنگ کردن، کم کم پهن شدن
جرسدیکشنری عربی به فارسیزنگ زنگوله , ناقوس , زنگ اويختن به , داراي زنگ کردن , کم کم پهن شدن (مثل پاچه شلوار) , زنگ اخبار , وزوزکن , زنگي که عبارت است از کاسه و چکشي که اهسته بر ان ميزنند , صداي زنگ دراوردن
جلجللغتنامه دهخداجلجل . [ ج ُ ج ُ ] (ع اِ) زنگله . ج ، جَلاجِل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). زنگ . زنگوله . درای . زنگ خرد. جرس خرد. (از یادداشت های دهخدا). زنگ دف و جز آن . (السامی فی الاسامی ). زنگ دف . سنج ِ دف . (زمخشری ) : چون فاخته ٔدلبر، برت
زنگلغتنامه دهخدازنگ . [ زَ ] (اِخ ) ولایت زنگیان . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 267). ولایت زنگبار. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). حبشه و زنگبار و تونس و دیگر ولایات آفریقا. (ناظم الاطباء). زنگبار. زنج . ولایت زنگیان . در تداول شعرا مقابل روم . م
زنگفرهنگ فارسی عمید۱. پیالۀ فلزی آویزدار که به گردن چهارپایان بسته میشود تا هنگام راه رفتن آنها صدا کند.۲. وسیلهای فلزی که به نیروی برق یا بهوسیلۀ فنری که در آن است با گذاشتن انگشت در روی تکمۀ آن صدا میکند: زنگ در خانه، زنگ رومیزی.
زنگفرهنگ فارسی عمید۱. مادهای که در مجاورت هوا و رطوبت بر روی آهن و فلزات دیگر ایجاد میشود.۲. [قدیمی، مجاز] گناه.۳. [قدیمی] پرتو ماه و آفتاب.
زنگفرهنگ فارسی عمیداز آفات نباتی که قارچهای ذرهبینی انگل در بعضی از گیاهان تولید میکند.⟨ زنگ گندم: (کشاورزی) از آفتهای گندم که بهواسطۀ نوعی قارچ ذرهبینی تولید میشود و برگهای آن زرد یا سرخ یا خرمایی میگردد و حاصل آن ضایع میشود و از بین میرود؛ ژنگ؛ ژنگه.
درازنگلغتنامه دهخدادرازنگ . [ دَ زَ ] (اِخ ) درازنج . نام قریه ای از چغانیان . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دره زنگلغتنامه دهخدادره زنگ . [ دَرْ رَ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در16 هزارگزی دهدز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دره زنگلغتنامه دهخدادره زنگ . [ دَرْ رَ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیر بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 6هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و 70 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بهبهان به آغاجاری ، با <span class="hl" d
تازنگلغتنامه دهخداتازنگ . [ زَ ] (اِ) پیل پایه است و آن ستونی باشد از گچ و سنگ سازند و بر بالای پایهای طاق گذارند، و به این معنی با زای فارسی و رای قرشت هم آمده است . (برهان )(آنندراج ). پیلپایه . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). ستون کلفت بزرگ که نام دیگرش فیل پایه است . (فرهنگ ن
تازنگلغتنامه دهخداتازنگ . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میداود (سرگچ ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهوازکه در 25هزارگزی جنوب خاوری باغ ملک و 25هزارگزی خاوری راه اتومبیل رو هفتگل به رامهرمز واقع است . کوهستانی و معتدل و مالاریائ