زهوار مازهkeel batten, hog piece,rabbet piece, lay board, hog stave,rabbet plankواژههای مصوب فرهنگستاندر شناورهای چوبی کوچک، تیر طولی نسبتاً کمقطری که به بخش فوقانی (داخلی) مازه پیچ میکنند تا زِبَر باریکههای (garboardstrakes) چوبی را به آن و در نتیجه، به مازه محکم کنند
زهوارلغتنامه دهخدازهوار. [ زِهَْ ] (اِ مرکب ) حاشیه ای که از چوب به الوار و جز آن دهند تا آجر را بدان پیوندند در طاق زدن و جز آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لبه . حاشیه . کناره . زوار. (فرهنگ فارسی معین ).- زهواردررفته ؛ سخت پیر یا سخت ضعیف . سخت بیکاره و ناتوان :
زهوارفرهنگ فارسی عمید۱. باریکهای از چوب که در اطراف چهارچوب در بکوبند.۲. [قدیمی] تسمۀ باریک از چرم یا چیز دیگر که بر حاشیه و کنارۀ چیزی بدوزند؛ تسمه؛ بند.۳. (صفت) [قدیمی] هرچیزی که مانند زه باشد؛ زهمانند.
زهوارفرهنگ فارسی معین(زِ) (اِمر.) 1 - نوار باریکی از چرم یا چیز دیگر که با آن حاشیه یا کنارة چیزی را دوزند. 2 - چوب های باریکی که در اطراف چهارچوب در و پنجره کوبند.
تختة مازکkeelson boardواژههای مصوب فرهنگستانتختهای که آن را بر روی سطح زبرین زهوار مازه نصب میکنند و لبههای تختههای دیگر و پایههای نیمکت قایق بر روی آن سوار میشود
زهوارلغتنامه دهخدازهوار. [ زِهَْ ] (اِ مرکب ) حاشیه ای که از چوب به الوار و جز آن دهند تا آجر را بدان پیوندند در طاق زدن و جز آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لبه . حاشیه . کناره . زوار. (فرهنگ فارسی معین ).- زهواردررفته ؛ سخت پیر یا سخت ضعیف . سخت بیکاره و ناتوان :
زهوارفرهنگ فارسی عمید۱. باریکهای از چوب که در اطراف چهارچوب در بکوبند.۲. [قدیمی] تسمۀ باریک از چرم یا چیز دیگر که بر حاشیه و کنارۀ چیزی بدوزند؛ تسمه؛ بند.۳. (صفت) [قدیمی] هرچیزی که مانند زه باشد؛ زهمانند.
زهوارفرهنگ فارسی معین(زِ) (اِمر.) 1 - نوار باریکی از چرم یا چیز دیگر که با آن حاشیه یا کنارة چیزی را دوزند. 2 - چوب های باریکی که در اطراف چهارچوب در و پنجره کوبند.
زهوارلغتنامه دهخدازهوار. [ زِهَْ ] (اِ مرکب ) حاشیه ای که از چوب به الوار و جز آن دهند تا آجر را بدان پیوندند در طاق زدن و جز آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لبه . حاشیه . کناره . زوار. (فرهنگ فارسی معین ).- زهواردررفته ؛ سخت پیر یا سخت ضعیف . سخت بیکاره و ناتوان :
زهوارفرهنگ فارسی عمید۱. باریکهای از چوب که در اطراف چهارچوب در بکوبند.۲. [قدیمی] تسمۀ باریک از چرم یا چیز دیگر که بر حاشیه و کنارۀ چیزی بدوزند؛ تسمه؛ بند.۳. (صفت) [قدیمی] هرچیزی که مانند زه باشد؛ زهمانند.
تختۀ زهوارcargo batten, hold sparring, hold batten, sparring batten, spar ceilingواژههای مصوب فرهنگستانهریک از تختههایی که بهطور ثابت یا موقت بر دیوارههای انبارهای شناور نصب میشود تا از یک سو از برخورد بار به بدنه جلوگیری شود و از سوی دیگر جریان هوا را میسر سازد
زهوارفرهنگ فارسی معین(زِ) (اِمر.) 1 - نوار باریکی از چرم یا چیز دیگر که با آن حاشیه یا کنارة چیزی را دوزند. 2 - چوب های باریکی که در اطراف چهارچوب در و پنجره کوبند.