خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹زاور› [قدیمی] zavār خدمتکار یا پرستار بیماران یا زندانیان: ◻︎ بهارش تویی غمگسارش تویی / بدین تنگزندان زوارش تویی (فردوسی: ۳/۳۳۴)، ◻︎ شادان شدهای که من به یمگان / درمانده و خوار و بیزوارم (ناصرخسرو: ۴۱۸).
-
زوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] zavvār ۱. کسی که به زیارت اماکن متبرکه میرود.۲. [قدیمی] کسی که بسیار زیارت میکند.
-
زوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَزوِرَة] [قدیمی] ze(a)vār ۱. رسنی که بین پاردم و سینهبند شتر بکشند.۲. آنچه صلاح چیزی باشد.
-
زوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ زائِر] zovvār = زائر