زودرولغتنامه دهخدازودرو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) مرادف تیزرو. (آنندراج ). زودرونده . تندرو. سریعالحرکه . (فرهنگ فارسی معین ). سریعالحرکه و شتابان و بادپا. (ناظم الاطباء). سبک رو. تندرو. تیزرو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ستاره اندر مستق
جودرولغتنامه دهخداجودرو. [ ج َ / جُو دِ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) موسمی که جو رسد و به درودن آن آغازند و آن در قسمتهای معتدل ایران ماه آخر بهار باشد : نماندم نمک سود و هیزم نه جونه چیزی پدید است تا
جاذریلغتنامه دهخداجاذری . [ ذَ ] (اِخ ) علی بن الحسن بن علی بن معاذ الصلحی ، مکنی به ابی الحسن و معروف به جاذری . او از محمدبن عثمان بن سمعان و از وی ابوغالب بن بشران روایت کند. (معجم البلدان ).
جاذریلغتنامه دهخداجاذری . [ ذَ ] (ص نسبی ) نسبت است به جاذر، و نسبت است به سواد واسط یا فم الصلح که شش فرسنگ از آنجا فاصله دارد. (الانساب سمعانی ).
جادَریdoor aperture, door frameواژههای مصوب فرهنگستانمحلی بر روی بدنه که هریک از درهای خودرو با لولا به آنجا متصل میشود
ناجلغتنامه دهخداناج . [ جِن ْ ] (ع ص ) باد زودرو. (مهذب الاسماء). || بعیر ناج ؛ شتر تیز رونده . ج ، نواجی . (ناظم الاطباء).
شمجیلغتنامه دهخداشمجی . [ ش َ جا ] (ع ص )ماده شتر تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اشتر زودرو. (مهذب الاسماء).
سعوملغتنامه دهخداسعوم . [ س َ] (ع ص ) ناقة سعوم ؛ شتر ماده ٔ رونده برفتار سعم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشتر زودرو. (مهذب الاسماء).
جیاشلغتنامه دهخداجیاش . [ ج َی ْ یا ] (ع ص ، اِ) اسب که به اندک جنبش پا تیز رود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اسب زودرو. (مهذب الاسماء).
سفنجلغتنامه دهخداسفنج . [ س َ ف َن ْ ن َ ] (ع اِ) شترمرغ نر سبکرو. (منتهی الارب ). شترمرغ زودرو. (مهذب الاسماء). || مرغی است که بسیار جست کند. (منتهی الارب ).