زودگذارلغتنامه دهخدازودگذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) زودگذر. که زود گذرد: عَجْلی ̍؛ کمان تیز زودگذار. (از منتهی الارب ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || زوددرگذرنده . زودعفو : در خطا دیرگیر و زودگذاردر عطا سخت مهر و سست مهار.سنائی .
زودگذرلغتنامه دهخدازودگذر. [ گ ُ زَ ] (نف مرکب ) زودگذرنده . آنچه که زود گذرد. آنچه که به سرعت محو شود: دنیای زودگذر. تبسم زودگذر. (فرهنگ فارسی معین ).
زودگذردیکشنری فارسی به انگلیسیbrief, ephemeral, evanescent, fleeting, impermanent, transient, volatile, transiently
دیرگاهیلغتنامه دهخدادیرگاهی . (ص نسبی مرکب ، ق مرکب ) مدتی مدید. منسوب به دیرگاه . مدتی طویل . مقابل زودگذار. (یادداشت مؤلف ) : به کوه اندرون مانده ٔ دیرگاهی به سنگ اندرون زاده ٔ باستانی . فرخی . || قدیم . دیرینه :</
دیرگیرلغتنامه دهخدادیرگیر. (نف مرکب ) که دیر مؤاخذه کند. اغماض کننده : در خطا دیرگیر و زودگذاردر عطا سخت مهر و سست مهار. سنایی .در وی آهسته رو که تیزهش است دیرگیر است لیک زودکش است . نظامی (هفت پیکر ص <span