زورچپانیفرهنگ فارسی معین(چَ) (حامص .) [ ع . ] (عا.) = زور - تپانی : اصرار و پافشاری یا اعمال زور و فشار برای انجام گرفتن کاری .
زوروینلغتنامه دهخدازوروین . [ زَ وَرْ ] (ص نسبی ) زورین . بمعنی زبرین باشد. (آنندراج ). فوقانی و بالایی و زبرین . (ناظم الاطباء). || بلند و رفیع و بسیار بلند. (ناظم الاطباء). رجوع به زور و زورین شود.
زورانهلغتنامه دهخدازورانه . [ زَ / زُو ن َ / ن ِ ] (اِ) بندی باشد آهنین که بر پای بندیان گذارند.(برهان ). بندی باشد از آهن که بر پای مجرمان نهند وآنرا به فتح آورده اند . (انجمن آرا). بندی باشد که در پای مجرمان نهند و آن از آهن
زاریانیلغتنامه دهخدازاریانی . (اِخ ) ابوالرضابن رجا منسوب به زاریان مرو و از اتباع تابعین است . وی از عکرمه و عبداﷲبن یزید و دیگران روایت حدیث کرده است . (از انساب سمعانی ).