زوروینلغتنامه دهخدازوروین . [ زَ وَرْ ] (ص نسبی ) زورین . بمعنی زبرین باشد. (آنندراج ). فوقانی و بالایی و زبرین . (ناظم الاطباء). || بلند و رفیع و بسیار بلند. (ناظم الاطباء). رجوع به زور و زورین شود.
جارگونلغتنامه دهخداجارگون . (اِ) چیزی است که آن را بفارسی بزباز و به عربی بسباسه خوانند، گویند پوست جوز است و بعضی گویند گل و شکوفه ٔ جوز (جوزبویا) باشد.(برهان ) (آنندراج ). نیز رجوع به دزی ج 1 ص 168 شود.
زارون دهلغتنامه دهخدازارون ده . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل . 4000گزی باختری آمل . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
زورینلغتنامه دهخدازورین . [ زَ وَ ] (ص نسبی ) زوروین . (آنندراج ). زبرین . بالایی . (فرهنگ فارسی معین ). زبرین و بالایین و فوقانی . (ناظم الاطباء). رجوع به زَوَرْوین شود.