زقاعلغتنامه دهخدازقاع . [ زُ ] (ع مص ) سخت تیز دادن خر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) || بانگ کردن خروس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) گوز خر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زاکاهلغتنامه دهخدازاکاه . (اِخ ) شهر یا دهی بوده واقع میان نهاوند و همدان . (المسالک والممالک ابن خردادبه ص 199). در بعض نسخ راکاه و واکاه نیز آمده است . رجوع به ذیل المسالک و الممالک همان صفحه شود.
زقوعلغتنامه دهخدازقوع . [ زَق ْ قو ] (ع اِ) واحد زقاقیع است یا نیامده . (منتهی الارب ). رجوع به زقاقیع شود.