در گویش گنابادی یعنی خار ، خار گوشتی ، کنه شدن
تلؤلؤ آب
خال گوشتی /مزاحم،سِمِج
۱برق زدن ۲براق بودن
جُل جُل - تکان خوردن خفیف
خیره نگریستن، خیره نگاه کردن.
جادوگر، زگیل مانند، دارای زگیل، زگیل دار
قهوه ای، زگیل، بر امده، دارای زگیل، پوشیده از گندمه
سرکه، زگیل، زگیل گوشتی، گندمه، بر امدگی
= زگیل