زکاوتلغتنامه دهخدازکاوت . [ زَ / زِ وَ ](از ع ، اِمص ) دیانت . راستی . پارسائی . پاکی . عصمت . خلوص . صفا. حقیقت . || کیاست . ادراک . عقل . فراست . || عجله در کار و خدمت . (ناظم الاطباء). این کلمه در کتابهای معتبر لغت دیده نشده است .
کلکواژهنامه آزادkelek انگشت انگشت Kelek انگشت (بوشهر و اطراف) کَلَک؛ منقل کباب پزی (رک. فرهنگ معین و عمید). کِلْک:(kelk) در گویش گنابادی به انگشت کوچک دست و پا گویند ، زکاوت ، تیزهوشی ، زرنگی ، هوش کِلِک - انگشت