زکبةلغتنامه دهخدازکبة. [ زُ ب َ ] (ع اِ) نطفه . || فرزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فی المثل هو الاَم زکبة؛ ای الاَم شی ٔ لقطه ُ شی ٔ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). او حقیرترین چیزی است . (ناظم الاطباء).
زقبةلغتنامه دهخدازقبة. [ زَ ق َ ب َ ] (ع اِ) واحد زقب یعنی یک راه تنگ . (ناظم الاطباء). یکی زقب یا واحد و جمع در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به زَقَب و زُقُب شود.
زکیبةلغتنامه دهخدازکیبة. [ زَ ب َ ] (ع اِ) ظرفی است مانند جوال ، لغت مصری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ظرفی معمول مصریها مانند جوال . (ناظم الاطباء). ج ، زَکائِب . (اقرب الموارد).