زیباجوبلغتنامه دهخدازیباجوب . (اِخ ) دهی از دهستان دینور است که در بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان واقع است و 410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
جباجبلغتنامه دهخداجباجب . [ ج َ ج ِ ] (اِخ ) عمرانی گفت : درختی است بمعنی معروف و آنرا جباجب گویند چون شکنبه ها بدان افکنند. (معجم البلدان ). نام مسلخی در منی ̍ که در آن شکنبه های اضاحی اندازند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
جباجبلغتنامه دهخداجباجب . [ ج َ ج ِ ] (اِخ ) کوههائیست بمکه . زبیر گفت : جباجب و اخاشب نام کوههائیست بمکه ، یقال : «مابین جبجبیها و اخشبیها اکرم مِن فلان ». (از معجم البلدان ) : اذالنصر و افتها علی الخیل مالک و عبد مناف و التقوا بالجباجب .
جباجبلغتنامه دهخداجباجب . [ ج َ ج ِ ] (اِخ ) گفته اند: بازارهایی است بمکه . (از معجم البلدان ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
جباجبلغتنامه دهخداجباجب . [ ج َ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ناقه های ستبر فربه . || ماء جباجب ؛ آب بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).