زیربنافرهنگ فارسی معین(بَ) [ فا - ع . ] (اِ.) 1 - مساحت ساختمان . 2 - زمینی که در آن ساختمان بنا شده است . 3 - اساس ، بنیان ، زیرساخت .
جبرگرایی فرهنگیcultural determinismواژههای مصوب فرهنگستاناعتقاد به اینکه فرهنگ زیربنا و تعیینکنندة مؤلفههای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و مانند آنها در جامعه است
تراکمفرهنگ مترادف و متضاد۱. انباشتگی، انبوهی، تکاثف، تمرکز، غلظت، فشردگی ≠ تخلخل ۲. میزان مجاز زیربنا
روبنافرهنگ فارسی معین(بَ) (اِ.) 1 - آن بخش از ساختمان که بر روی زیربنا ساخته می شود. 2 - هر یک از نهادهای اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی جامعه ، روساخت .