زرپوشلغتنامه دهخدازرپوش . [ زَ ] (نف مرکب ) زرپوشیده . (فرهنگ فارسی معین ) : ... خود را به میان آن لشکر خونخوار انداخته ، هر جوان زرپوش را که بنظر می آورد شمشیر در کار آدمی کرد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 27). || به زربافته . (بهار عجم ).
زیرپوشلغتنامه دهخدازیرپوش . (اِ مرکب ) جامه ٔ زیرین . مقابل روپوش . شعار. مقابل دثار. پیراهن . زیرشلوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لباسی که در زیر لباس پوشند. (ناظم الاطباء). آنچه که زیر پیراهن و روی بدن پوشند. زیرپیراهن . (فرهنگ فارسی معین ) : زیرپوش است مرا آتش و
جروزلغتنامه دهخداجروز. [ ج َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای سربیشه ٔ قاینات و قدیم النسق است و از آب قنات مشروب میشود و هوای آن گرم است و چهل خانوار سکنه دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 223). و شاید همان جرور باشد که شهری است بقهس
جروزلغتنامه دهخداجروز. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) بسیارخوار که تمام خوان را بخورد و هیچ نگذارد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مرد و زن در آن یکسان است . (از اقرب الموارد از صحاح ) (از متن اللغة). یقال : رجل جروز و امراءة جروز و عندنا جروز و جروزة بالحاق التاء دفعا للالتباس . (از اقرب المو
جروزلغتنامه دهخداجروز. [ ج ُ ] (اِخ ) موضعی است بفارس که در آنجا بین ازارقه و مردم بصره جنگی روی داد. و در ابیات زیر که بمناسبت واقعه ٔ مزبور سروده شده از آن موضع یادشده است : وزادنا حنقاً قبلی تذکرهم لاتستفیق عیون کلما ذکروااذا ذکرنا جروزاً والذین بهاق
صدريةدیکشنری عربی به فارسینوشيدن , اشاميدن , پيش بند بچه , جليقه , لباس زير شبيه جليقه , نيم تنه يا ژيلت , زيرپوش کشباف , لباس , واگذارکردن , اعطا کردن , محول کردن , ملبس شدن
زیرپوشلغتنامه دهخدازیرپوش . (اِ مرکب ) جامه ٔ زیرین . مقابل روپوش . شعار. مقابل دثار. پیراهن . زیرشلوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لباسی که در زیر لباس پوشند. (ناظم الاطباء). آنچه که زیر پیراهن و روی بدن پوشند. زیرپیراهن . (فرهنگ فارسی معین ) : زیرپوش است مرا آتش و
زیرپوشگویش اصفهانی تکیه ای: ǰirpiruni طاری: ǰerperuni طامه ای: ǰirpüš طرقی: ǰerpörâhuni کشه ای: ǰerporuni نطنزی: ǰirpuš
زیرپوشلغتنامه دهخدازیرپوش . (اِ مرکب ) جامه ٔ زیرین . مقابل روپوش . شعار. مقابل دثار. پیراهن . زیرشلوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لباسی که در زیر لباس پوشند. (ناظم الاطباء). آنچه که زیر پیراهن و روی بدن پوشند. زیرپیراهن . (فرهنگ فارسی معین ) : زیرپوش است مرا آتش و
زیرپوشگویش اصفهانی تکیه ای: ǰirpiruni طاری: ǰerperuni طامه ای: ǰirpüš طرقی: ǰerpörâhuni کشه ای: ǰerporuni نطنزی: ǰirpuš