زیرچشمیلغتنامه دهخدازیرچشمی . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) با پلکی افکنده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از زیر چشم و با نگاهی دزدیده : آنکه ناوک بر دل من زیرچشمی می زندقوت جان حافظش در خنده ٔ زیر لبست .حاف
جرسمةلغتنامه دهخداجرسمة. [ ج َ س َ م َ ] (ع مص ) تیز نگریستن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء).