خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زین پوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زین پوش
/zinpuš/
معنی
پوشاکی که بر روی زین اسب بکشند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زین پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) zinpuš پوشاکی که بر روی زین اسب بکشند.
-
واژههای مشابه
-
زُيِّنَ
فرهنگ واژگان قرآن
زينت داده شد - آراسته شده
-
زَيَّنَ
فرهنگ واژگان قرآن
زينت داد - آراست
-
زیْنَ
لهجه و گویش گنابادی
zina در گویش گنابادی یعنی پله ، پلکان ، راه پله
-
زیْن
لهجه و گویش گنابادی
zin در گویش گنابادی یعنی از این ،از حالا ، از الاّن
-
زين
دیکشنری عربی به فارسی
زيبا کردن , قشنگ کردن , ارايش دادن , زينت دادن , با زر و زيور اراستن , اذين کردن , پيراستن , زينت کردن , نشان يا مدال دادن به , ارايش کردن
-
خانه ٔ زین
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ زین . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای نشستن از زین . (ناظم الاطباء). صفه ٔ زین : بغل بشاهسواری گشوده ست امیدم که کرده ست تهی صدهزار خانه ٔ زین را.صائب (از آنندراج ).
-
چم زین
لغتنامه دهخدا
چم زین . [ چ َ زَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از مزارع چهارمحال اصفهان است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 261). در فرهنگ جغرافیایی آمده است : دهی است از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهرکرد که در 15 هزارگزی شمال شهرکرد و 3 هزارگزی راه پل زمانخان...
-
زینالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: zaynoddin) (عربی) موجب آرایش دین ؛ زینت دین .
-
زینالعابدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: zaynoleābedin) (عربی) موجب آرایش پرستندگان ؛ (در اعلام) نام امام چهارم شیعیان علی بن حسین (ع).
-
رام زین
لغتنامه دهخدا
رام زین . (ص مرکب ) مقابل بدزین (در صفت اسب ). (یاداشت مؤلف ). اسبی که هنگام زین گذاشتن و سوار شدن رام و نرم است : رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن .منوچهری .
-
قدح زین
لغتنامه دهخدا
قدح زین . [ ق َ دَ ح ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) کنایه از قاش زین . (آنندراج ) : جلوه میکرد سمند تو و تمکین میریخت آب حیوان ز کنار قدح زین میریخت .تائب (از آنندراج ).
-
قاش زین
لغتنامه دهخدا
قاش زین . [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حنای زین . (آنندراج ). ملاطغرا در هجو پولچی گوید : از اسب برنگ سایه افتد به زمین چون صورت اگر بقاش زین چسبیده . ملاطغرا (از آنندراج ).رجوع به قاش شود.
-
زین افزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zin[']afzār ۱. زین و برگ؛ سازوبرگ ستور.۲. سلاح جنگ.